نما

1 minute read

Published:

یکی از علاقه‌مند‌ی‌هام تو شب‌های طولانی و تاریک اینجا اینه که بشینم پشت میزم، روبروی لپ‌تاپ و چرخی بزنم تو دنیای مجازی. میزی که وقتی می‌شینم، پشتم به دیواره و روم به اتاق. سمت چپم، پنجره کوچکی هست رو به خیابون و دیوار ساختمون خوابگاه دانشجویی. دیواری که پر از پنجره‌اس و هر پنجره دریچه‌ای برای ورود هوای تازه به اتاق‌های کوچیک ۱۷، ۱۸ متری. بعضی وقتها کارم این می‌شه که بشینم پشت همین میز و زل بزنم به دیوار روبرو. دیواری که پر از پنجره‌اس. معمولا پشت این پنجره‌ها، آدم‌ها رو می‌بینم که اونها هم نشستن پشت میزشون، روبروی لپ‌تاپشون. بین هر دو پنجره دیواری هست که مرز دو اتاقه. گاهی می‌بینم که دو نفر روبروی هم نشستن، اما دو طرف یک دیوار، پشت میزشون، روبروی لپ‌تاپشون و احتمالا اونها هم دارن در دنیای مجازی چرخ می‌زنن، و ممکنه هیچ کدوم ندونن در فاصله‌ای کمتر از یک متر، کس دیگه‌ای روبروی اونها نشسته.
شاید الان هم که دارم این مطلب رو می‌نویسم، یک نفر از دیوار روبرو که پر از پنجره‌ست،‌ داره دیوار ساختمون ما رو نگاه می‌کنه که اون هم پر از پنجره‌ست.