سوت پایان

less than 1 minute read

Published:

ماشین رو معمولا برای تعویض لاستیک‌های تابستونی/زمستونی، جایی نزدیک محل کارم می‌برم. دو بار در سال. صاحب اونجا مردی سیه‌چهرده و خوش‌خنده‌ایه. هر بار لاستیک‌ها رو عوض می‌کرد و لاستیک‌های فصل بعد رو در انبارش نگه می‌داشت. تصمیم داشتم که فردا برای تعویض لاستیک‌ها آنجا بروم، اما صبح پیامکی گرفتم. نوشته بود، پدرم که صاحب آن محل کار بود فوت شده، بیایید لاستیک‌هاتون رو تحویل بگیرید. ماتم برد. مهم نیست که چقدر با کسی نزدیک هستی یا چقدر رفت و آمد داری، همینکه می‌شناسیش ارتباطی برقرار می‌شه و این ارتباط باور مرگ رو سخت و غم اون رو بیشتر می‌کنه.