پرواز
Published:
از مسیری میگذشتم. کنار جاده، میان چمنها، دو بال پرندهای بر زمین دیدم. از بدن پرنده، نشانی نمانده بود. احتمالا روزیِ جاندار دیگری شده بود. دو روز بعد، دوباره از آن مسیر گذشتم، بالها همچنان میان چمنها آرمیده بودند. بالهایی که زمانی صاحبِ خود را به اوج آسمان رسانده بودند، حال در سکوت و آرامش، فرود آمده و منتظر تجزیهشدن بودند. اما پیش از تجزیهشدن حتما بارها و بارها به بلندای آسمان پر کشیده بودند. باید همچون صاحب آن بالها زیست. باید پرواز کنیم، تجربه کنیم، زندگی کنیم تا پیش از نقطه پایان، و بعد بمیریم، تجزیه شویم، و بشویم خوراک جانداری دیگر. جانداری که بتواند دوباره پرواز کند، تجربه کند، زندگی کند.