شرمساریم

1 minute read

Published:

تنها ۹ سال داشتند. کلاس سوم دبستان. حمید، مرتضی، یاسین، و محمدرضا. آن چهار دانش‌آموز افغان. آن چهار نفری که به جرم نخواندن درس و همراه نداشتن کتاب تنبیه شدند. نمی‌خواهم قضیه را غم‌انگیز جلوه دهم که خود به اندازه کافی غم‌انگیز هست. آن لحظه که معلم، مبصر را صدا زد که آن چهار نفر را به دستشویی ببرد، بالای سر آنها بایستد تا آنها تک‌تک دست در داخل کاسه توالت بکنند. و به همین سادگی آن چهار کودک خرد شدند. آن مبصر که از ترس کتک خوردن مجبور به وادار کردن هم‌کلاسی‌هایش به انجام این کار شد. آن مبصر که «امیرحسین» نامش بود. هم نام من. شاید من جای او بودم. شرم کردم. شرم از این حس خودبرتربینی. خودبرتربینی «ما ایرانی‌ها». ما ایرانی‌ها؟؟؟ هیچ وقت این لفظ را دوست نداشتم، چرا که هر کس که می‌گوید «ما ایرانی‌ها» یعنی «شما ایرانی‌ها» منهای خودش. اما این بار می‌گویم شرم کردم از این حس خودبرتربینی «من ایرانی». این حس که همیشه و همه جا همراهم هست. چه در ایران و چه خارج از ایران. حتی آن زمان که در کنسرتی ایرانی در استکهلم بودم. کنسرتی که دوستان افغان هم در آن حضور داشتند و از بین جمع صدای هموطنانم را می‌شنیدم که خطاب به دوستان افغان می‌گفتند که «اینجا هم ما رو ول نمی‌کنن». نمی‌خواهم جمع‌بندی و نتیجه‌گیری کنم که قضیه همچنان باز است و مسئولیت ما روشن ...