موش
Published:
کلاغی داشت به چیزی نوک میزد. لاشه موشی بود. تکهای به سختی کند و رفت. ماشینها میگذشتند. کلاغ دیگری آمد. ماشینی نزدیک شد. کلاغ پرید. ماشین از روی موش گذشت. موش چند پاره شد. کار کلاغها سادهتر گشت. آن زمان، خویش را در آن لاشه پارهشده موش میدیدم. نهایت خویش را. همینقدر پوچ.