اسیدپاشی
Published:
- حاجی ببریمش یا همین جا سوالجواب میکنی؟
به خودم که اومدم دو نفر با لباس شخصی رو دیدم که من رو با خودشون دارن میبرن.
جمعیت حدود ۳۰۰ نفر بود. چهرههای معترض به وقایع اسیدپاشی جدید. میدان بهارستان. روبروی مجلس. جمعیت، گاه رو به خیابان میایستاد و گاه رو به ساختمان مجلس و شعارهایی در اعتراض به این رویداد میدادند. حراست مجلس سعی در حفظ نظم داشت. برخورد حراست با جمعیت محترمانه بود و حتی با معترضین حس همراهی و همدردی میکردند.
- مگه ما آدم نیستیم خانم؟
گوشهای ساکت ایستاده بودم و نگاه میکردم. در بین جمعیت چهرههای اسیدپاشیده شدهای رو میشد دید. چهرههایی که دل آدم که هیچ، دل سنگ رو هم آب میکردند. چهرههای که اسید، گوشت و پوست اونها رو سوزونده بود. اما همین اسید، با تمام خاصیت سوزندگیش نتونسته بود معصومیت اون چهرهها رو بسوزونه. در اون بین، میشد چهرههای شناخته شدهای هم دید. محمد نوریزاد کفنپوش و نسرین ستوده نازنین با چهره صبور و آرامش. از میان دیوار سیمانی پر پنجره ساختمان مجلس میشد چهرههایی رو دید که نظارهگر جمعیت بودند و گاه به گاه با لنزهای بزرگ خود چهرهها رو ثبت میکردند. راه ورودی ساختمان، با نردههای فلزی باز نگه داشته شده بود. جمعیت معترض در یک طرف، پشت نردهها ایستاده بودند. اما معترضین به وقایع اسیدپاشی، تنها جمع حاضر نبوند. در طرف مقابل و سمت دیگر نردهها، گروه دیگری هم وجود داشت. گروهی با چهرههای آفتابخورده و لباسهایی ساده. از این سمت نردهها به میان آن جمع رفتم. آن جمع، اهالی روستاهای شهرستان دلفان بودند که برای اعتراض به حق بیمه خود از روز گذشته در مقابل مجلس جمع شده بودند. کمی با آنها صحبت کردم و از حالشون پرسیدم.
در حال برگشت بودم که دو نفر آمدن و از من خواستن که با آنها برم. من رو به سمت اتاقشون بردن.
- برای چی اومدی اینطرف؟
- کیا رو میشناسی توی اون جمع؟
- با کیا در ارتباطی؟
...
و این سوالجواب ادامه داشت.
به خودم که اومدم دو نفر با لباس شخصی رو دیدم که من رو با خودشون دارن میبرن.
جمعیت حدود ۳۰۰ نفر بود. چهرههای معترض به وقایع اسیدپاشی جدید. میدان بهارستان. روبروی مجلس. جمعیت، گاه رو به خیابان میایستاد و گاه رو به ساختمان مجلس و شعارهایی در اعتراض به این رویداد میدادند. حراست مجلس سعی در حفظ نظم داشت. برخورد حراست با جمعیت محترمانه بود و حتی با معترضین حس همراهی و همدردی میکردند.
- مگه ما آدم نیستیم خانم؟
گوشهای ساکت ایستاده بودم و نگاه میکردم. در بین جمعیت چهرههای اسیدپاشیده شدهای رو میشد دید. چهرههایی که دل آدم که هیچ، دل سنگ رو هم آب میکردند. چهرههای که اسید، گوشت و پوست اونها رو سوزونده بود. اما همین اسید، با تمام خاصیت سوزندگیش نتونسته بود معصومیت اون چهرهها رو بسوزونه. در اون بین، میشد چهرههای شناخته شدهای هم دید. محمد نوریزاد کفنپوش و نسرین ستوده نازنین با چهره صبور و آرامش. از میان دیوار سیمانی پر پنجره ساختمان مجلس میشد چهرههایی رو دید که نظارهگر جمعیت بودند و گاه به گاه با لنزهای بزرگ خود چهرهها رو ثبت میکردند. راه ورودی ساختمان، با نردههای فلزی باز نگه داشته شده بود. جمعیت معترض در یک طرف، پشت نردهها ایستاده بودند. اما معترضین به وقایع اسیدپاشی، تنها جمع حاضر نبوند. در طرف مقابل و سمت دیگر نردهها، گروه دیگری هم وجود داشت. گروهی با چهرههای آفتابخورده و لباسهایی ساده. از این سمت نردهها به میان آن جمع رفتم. آن جمع، اهالی روستاهای شهرستان دلفان بودند که برای اعتراض به حق بیمه خود از روز گذشته در مقابل مجلس جمع شده بودند. کمی با آنها صحبت کردم و از حالشون پرسیدم.
در حال برگشت بودم که دو نفر آمدن و از من خواستن که با آنها برم. من رو به سمت اتاقشون بردن.
- برای چی اومدی اینطرف؟
- کیا رو میشناسی توی اون جمع؟
- با کیا در ارتباطی؟
...
و این سوالجواب ادامه داشت.