خیریه
Published:
امروز دو مقاله در روزنامه خوندم که در ظاهر ارتباطی با هم نداشتند، اما جایی در ریشه به هم وصل بودند. مقاله اول رو حمیدرضا واشقانی فراهانی در روزنامه بهار دو روز پیش (۱۶ بهمن) چاپ کرده بود با عنوان «چرا فعالیتهای خیریه به بنبست میرسند؟». مقاله از این نظر برام اهمیت داشت که یکی از دغدغههام موضعگیری مناسب مقابل مساله «خیریه» و «خیریهگری» بوده. مساله خیریه از اون دست مسائلیه که موضعگیری مقابلش دشواره، چرا که ظاهری موجه داره و در عمل کار پسندیدهای انجام میشه و اگر در مقابلش موضعای گرفته بشه اینطور برداشت میشه که گویی با نفس عمل که کمک کردن به همنوع و طبقه فرودسته مخالفت وجود داره. در حالی که این موضعگیری، نه مخالفت با اصل مساله که مخالفت با شکل انجام و عواقب فعالیت خیریهست. اگر دقیقتر به یک امر خیریه نگاه کنیم، شاهد این هستیم که این کار نه تنها مشکل رو رفع نمیکنه، که به نوعی بر اصل وجودی تضاد صحه میذاره، اون رو به همون شکلی که هست میپذیره و در جهت برهمزدن قواعدی که شرایط اختلاف طبقاتی رو ایجاد کرده برنمیآد. و چه بسا پتانسیل موجود برای تغییر شرایط رو هم با دادن «رشوهای به وجدانهای زخمخورده» کاهش میده. به عنوان شاهد، رجوع شود به انواع موجهای خیریه بیاثری که هر روزه برمیخیزن و به همون سرعت فروکش میکنن، انواع بازارچههای خیریه، دیوارهای مهربانی، یخچالهای مهربانی و ... اما مقاله دومی که خوندم، نوشتهای بود به قلم لیلا رزاقی که در روزنامه وقایعاتفاقیه امروز (۱۸ بهمن) چاپ شده بود. نوشته، گزارشی بود از کارگران طلای «آقدره». کارگرانی که دو سال پیش، به خاطر اعتراض صنفی که داشتند با شکایت کارفرما شلاق خوردند. کارفرمایی «خیری» که در گزارش از اون با نام «کارفرمای بزرگ» یاد شده: «كمی دورتر كنار در اصلی معدن، تابلوی دبيرستان خيريهساز پويازركان آقدره خودنمايی میكند، تا به شما يادآور شود، كارفرمای بزرگ! شركت پويازركان آقدره، دستی هم در كار خير دارد».