تنهایی

less than 1 minute read

Published:

حس سنگین و عجیبی در «تنهایی» نهفته‌ست، تنهایی آدم‌ها، تنهایی حیوانات. حس سنگینی که روح را می‌فشارد. صحنه‌ای که یکی هست و دیگری در کنارش نیست. صحنه‌ای که خودت هستی و خودت. صحنه‌ای که پیرمردی، تنها بشقاب غذایش را می‌شورد. دختری، در تنهایی برای خودش لقمه نان و پنیری می‌گیرد. سگی، سعی می‌کند با تقلای زیاد، خاری را از بین موهایش در بیاورد. پیرزنی تنها، در کنار امام‌زاده‌، کیف پول مخملی کوچکش را باز می‌کند و عکس بچه‌هایش را نگاه می‌کند. گربه‌ای زخم پایش را لیس می‌زند. پسری تنها،‌ در صندلی کنار خیابون، قوطی آبجویش را ریز ریز می‌نوشد. زنی تنها، روبروی آینه به لک‌های صورتش نگاه می‌کند. مردی تنها، کمرش می‌خارد و دستش به پشتش نمی‌رسد. عجب سنگین هستند این صحنه‌های تنهایی ...